معنی اخ ، اخو

حل جدول

اخ، اخو

برادر عرب


اخ ، اخو

برادر عرب


اخو

برادر عرب

لغت نامه دهخدا

اخو

اخو. [اَ] (ع اِ) حالت رفعی اخ. برادر. برادر نسبی. || دوست. همنشین. ج، اخون، آخاء، اِخوان، اُخوان، اِخوه، اُخوه، اُخُوّ، اُخوّه.

اخو. [اُ خ ُوو] (ع اِ) ج ِ اَخ، اَخ ّ.

اخو. [اِ خ ُ] (اِخ) نام پری ایست در اساطیر قدیمه ٔ یونانی. || (یونانی، اِ) انعکاس صدا بزبان یونانی. (قاموس الاعلام).


اخ اخ

اخ اخ. [اَ اَ] (صوت) کلمه ای است نمودن نفرت و کراهت را. || کلمه ٔ تحسین که بهنگام نهایت حظّ و لذت گویند. بخ بخ. به به.طوبی. || کلمه ٔ افسوس. دریغا. وای. آه.


اخ

اخ. [اُ] () بوئیدن. (غیاث) (آنندراج).

اخ. [اَ] (ع اِ) برادر: واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی. (قرآن 30/20- 31). در این وقت اخی و معتمدی ابوالقاسم ابراهیم بن عبداﷲ الحصری... برسولی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی).
بسوی تست همه میل دولت و اقبال
چو میل یارسوی یار و میل اخ سوی اخ.
سوزنی.
تیغ جانخواه توعزرائیل را گوید بجنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
سوزنی.
بسا اخ کز اخوت چون زند دم
دمش باشد چراغ عقل را پف
تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز
نیفتد زین مناسب تر اخ و تف.
جامی.
گفت یا اخ، تف باقبالت، قوام آمدبفارس
مر مرا ناچار می باید ره طهران گرفت.
شوریده ٔ شیرازی.
شاه گفت ای همه از گفته ٔ من کرده تخلف
بتوباد ای اخ من تف.
؟
|| دوست. همنشین.ج، اَخون، اَخاء، اِخوان، اُخوان، اِخوَه، اُخوه، اُخوّه، اُخوّ. || مثل. مشابه. مشاکل. مشارک در امری: هذاالثوب اخو ذاک. || ضدّ. مقابل: ترکته باخ الخیر؛ گذاشتم او را بضد خیر که شرّ است. || خداوند:
من محذیات اخی الهوی جرَع الاسی
بدلال غانیه و مقله ریم.
؟

اخ. [اَخ خ / اِخ خ] (ع اِ) پلیدی. چرک.

اخ. [اِ] (ع اِ فعل) اسم فعل بمعنی بینداز.

اخ. [اَ] (صوت) اَه. آه. صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز در لغت نامه ها بمعنی ترحم و تأسف آورده اند و شنیده نشده است:
زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ
تیغی که او گذارد چه جای اه که به به.
؟
بیک وخ وخ که من کردم بصد اخ اخ نمی ارزد.
؟
|| (ص) در زبان اطفال شیرخواره، بد. اَیی. پلید. نجس. مقابل مامان، خوب: اَخ است، بد است. || اَخ کن، هم در زبان کودکان، از دهان بیرون کن.

اخ. [اِ] (ع صوت) لفظی است که برای نشانیدن شتر گویند. و در فارسی «خِخ » متداول است.

اخ. [اَخ خ] (ع صوت) کلمه ای است که در حالت ناخوشی و درد گویند. || (اِ) لغتی در اَخ بمعنی برادر.

فرهنگ فارسی هوشیار

اخو

کاکو برادر ناهمخون

معادل ابجد

اخ ، اخو

1208

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری